نفوذ و قدرت نرم چین در آفریقا

یادداشتی از سامان فریدونی؛ پژوهشگر اندیشکده دیپلماسی اقتصادی

مقدمه

قاره آفریقا دارای منابع طبیعی فراوان، بازار مصرف بزرگ و نیروی کار بسیار ارزان قیمت و… است. همه این موارد سبب جلب توجه قدرت های بزرگ جهانی به این قاره شده است.

علاوه بر قدرت های اروپایی و آمریکا که سابقه استعماری عظیمی در این قاره دارند، امروزه چین نیز متوجه آن شده است. حضور قدرت های غربی، در کنار تلاش چین برای ورود و نقش آفرینی در آفریقا، این قاره را تبدیل به عرصه رقابت قدرت های جهانی کرده است.

کشورهای غربی از انقلاب صنعتی تاکنون در حال استعمار آفریقا آن هم با زور و سرکوب هستند؛ اما چین برنامه ها و روش های دیگری برای نفوذ در آفریقا دارد. این برنامه ها شامل اعطای وام های سخاوتمندانه، نیروی متخصص، طرح و نقشه پروژه ها و… میباشد. دولت چین تلاش دارد تا این اقدامات خود را کاملا خیر خواهانه و بشردوستانه جلوه دهد؛اما کارشناسان نسبت به استعمار کشورهای آفریقایی توسط چین، از طریق دیپلماسی تله بدهی هشدار میدهند. آن ها معتقدند که چین هم به دنبال هژمونی و استعمار است، فقط روش خاص خود را دارد.نفوذ چین در آفریقا باعث نگرانی آمریکا هم شده است.زیرا این نفوذ امپراتوری آمریکا در این قاره و جهان را به خطر می اندازد.

در این یادداشت ما با رویکردی تحلیلی به دنبال بررسی لایه های گوناگون روابط آفریقا و چین بوده ایم و سعی در بیان راهکارهایی برای بهره گیری بهتر طرفین از این روابط را داشته ایم.برای این تحقیق و پژوهش ما از منابع مختلف کتابخانه ای بهره برده ایم.

 

چین رهبر جهان سوم و حامی انقلاب ها

آغاز روابط جمهوری خلق چین با آفریقا را باید کنفرانس باندونگ دانست.این کنفرانس در سال ۱۹۵۵ در اندونزی برگزار شد.هدف این کنفرانس مبارزه با استعمار و به خصوص استعمار نو توسط ایالات متحده و شوروی بود.کشورهای مستعمره آفریقایی و آسیایی از فرصت جنگ سرد بین آمریکا و شوروی استفاده کردند.

جمهوری خلق چین ازاین کنفرانس استفاده کرد و خود را حامی کشورهای حهان سوم و استقلال آنها معرفی کرد.

کشورهای آفریقایی منابع طبیعی غنی و بازار گسترده ای داشتند که اهداف اقتصادی چین را تأمین میکرد؛به علاوه از نظر سیاسی هم با استقلال یافتن آن ها قدرت قابل توجهی به چین به عنوان حامی و رهبر میرسید؛زیرا چین میتوانست توان و نفوذ سیاسی آن کشورها را در مسیر منافع خود به کار گیرد. چین این اقدامات خود را در راستای برنامه های خیرخواهانه و انقلاب معرفی میکرد؛مردم آفریقا نیز این موضوع را پذیرفتند. اما   درواقع چین به دنبال تأمین اهداف سیاسی و اقتصادی خویش بود.                                                      

با وجود پیروزی انقلاب کمونیستی چین در سال ۱۹۴۹ و فرار نیروهای ناسیونالیست به جزیره تایوان، از نظر سازمان ملل همچنان نیروهای ناسیونالیست به رهبری چیانگ کای شک دولت مشروع و نماینده چین بودند. چین از این موضوع بسیار ناراضی بود. چین با استفاده از قدرت سیاسی کشورهای تازه استقلال یافته آفریقایی و آسیایی موفق به اخراج نمایندگان تایوان شد و کرسی سازمان ملل و حق وتو را به دست آورد.نکته جالب در این موضوع رأی مثبت ۲۶ کشور آفریقایی عمدتا تازه تأسیس به نفع چین بود؛ کشورهایی که استقلال و موجودیت خود را به نوعی مدیون چین میدانستند.   (office of the historian)

 

ظهور سوسیالیسم چینی، گامی جدید در روابط آفریقا و چین

پیش از این گفتیم که چین در رهبری و حمایت کشورهای جهان سوم، اهداف سیاسی و اقتصادی داشت. در بعد سیاسی با به دست آوردن کرسی سازمان ملل تا حدودی به موفقیت رسید. اما در بعد اقتصادی این برنامه تا سال ها متوقف ماند.مائو به دنبال خود اتکایی و مستقل شدن چین بود؛وی نمیخواست چین به هیچ وجه نیازمند کشورهای خارجی باشد. در نتیجه سیاست هایی را در پیش گرفت که موجب منزوی شدن و به نوعی قطع ارتباط چین با جهان گردید.

در سال های پایانی دهه ۷۰ با روی کار آمدن دنگ شیائوپینگ ماجرا طور دیگری رقم خورد؛ وی به دنبال اصلاحات اقتصادی بود. به همین منظور سوسیالیسم چینی که متفاوت با شوروی بود را اختراع کرد. چین درهایش را به روی کشورهای خارجی باز کرد. در اولین گام آن ها نیاز به جذب سرمایه خارجی داشتند تا عقب ماندگی پیش آمده را جبران کنند. تا میانه دهه نود که چین مشغول جذب سرمایه های خارجی بود تغییر چندانی در مبادلات میان چین و کشورهای آفریقایی به چشم نمیخورد.

چین پس از جذب سرمایه و جبران عقب ماندگی ها به دنبال گام دوم خود یعنی بهره برداری اقتصادی از آفریقا و سایر کشورهای جهان سوم رفت. (china economic reform)

گفتیم که برخی از کشورهای آفریقایی موجودیت خود را مدیون کمک و حمایت چین میدانستند، در نتیجه به راحتی با چین وارد مبادله اقتصادی میشدند. از طرف دیگر بدون چین آن ها از لحاظ اقتصادی و تأمین کالاهای اساسی خود دچار مشکل بودند. بدین ترتیب حجم تجارت میان چین و کشور‌های آفریقایی از سال ۱۹۹۵ تا سال ۲۰۱۸، رشدی انفجاری را تجربه می‌کند و از ۳ میلیارد دلار به ۱۴۳ میلیارد دلار در سال می‌رسد. واضح است که چین صادرکننده عمده محصولات مصرفی، تولید و زیرساخت‌ها است و از آفریقا مواد خام وارد می‌کند.

چین از سال ۲۰۰۹ جای قدرت‌های استعماری قدیمی نظیر فرانسه را گرفته و در تلاش برای تبدیل شدن به شریک اصلی تجاری قاره آفریقا است. چین به دنبال تعمیق روابط تجاری خود با آفریقا است؛بنا بر گفته کارشناسان چین احتمالاً به سرمایه گذاری در منابع طبیعی قاره سیاه ادامه میدهد. از طرف دیگر با توجه به جمعیت روبه افزایش جهان و اهمیت روز افزون تامین و امنیت غذایی،چین سرمایه گذاری های خود را برای کشاورزی در این منطقه حاصلخیز افزایش میدهد. چین همچنین آفریقا را بازاری وسیع برای کالاهای مصرفی خود میداند؛به علاوه جمعیت جوان قاره آفریقا نیروی کار مناسبی برای کارخانه های چین خواهند بود.

همه این موارد باعث شده است که چین برای پیشی گرفتن از اتحادیه اروپا به عنوان بزرگترین شریک تجاری آفریقا تا سال ۲۰۳۰ برنامه ریزی گسترده ای انجام دهد. برای نمونه طبق آخرین آمار تجارت دوجانبه بین چین و آفریقا در سال ۲۰۲۱ نسبت به سال قبل ۳۵ درصد افزایش یافت و به ۲۵۴ میلیارد دلار رسید و صادرات آفریقا به رکورد ۱۰۶ میلیارد دلار رسید. نیجریه بزرگترین واردکننده آفریقا از چین است در حالی که آفریقای جنوبی بزرگترین صادرکننده است.    (IFNAA/2022)

 

معامله برد – برد یا استعمار به سبک چینی

مراودات ما یک معامله برد-برد است؛ این ادعایی است که چینی ها در مورد روابطشان با آفریقا دارند. اعطای وام های سخاوتمندانه، نیروی انسانی متخصص، طرح و نقشه پروژه ها و… تنها بخشی از کمک های چین به آفریقاست؛به علاوه آن ها بر خلاف سایر نهادهای بین المللی در ازای وام تغییر و اصلاحاتی در ساختار سیاسی و اقتصادی کشورها نمیخواهند.مجموع این موارد در کنار سابقه روابط حسنه بین چین و آفریقا سبب شده مردم آفریقا ادعای معامله برد-برد چین را بپذیرند.

کارشناسان اقتصادی اما نظر دیگری دارند. آن ها معتقدند چین به دنبال وابسته کردن کشورهای آفریقایی به خود از طریق دادن وام های سنگین است.بسیاری از وام‌های چین با هدف احداث زیرساخت‌هایی نظیر راه، راه آهن و تأسیس بندر و فرودگاه به کشور‌های آفریقایی اعطا می‌شود.

چین عمداً در زیرساخت ها که مهمترین بخش توسعه یک کشور است سرمایه گذاری میکند تا نبض توسعه و اقتصاد آن کشورها را در اختیار داشته باشد. دولت‌های آفریقایی در بسیاری از موارد اما امکان بازپرداخت به موقع وام و بهره را ندارند. به این ترتیب این کشور‌ها بیشتر و بیشتر به چین بدهکار و در نتیجه وابسته می‌شوند. کشور‌های وام گیرنده متعهد می‌شوند در صورت ناتوانی از بازپرداخت بدهی، مبلغ را با کالای خام و یا حتی حق بهره‌برداری و اداره زیر ساخت‌ها بپردازند. بدین ترتیب چین با در اختیار داشتن زیر ساخت های آن کشور به راحتی میتواند بر روی تصمیمات سیاسی و اقتصادی آن ها اثر بگذارد.

کارشناسان اقتصادی از این فرآیند با عنوان دیپلماسی تله بدهی یاد میکنند. (Econonomist/2022)

 

دیپلماسی تله بدهی

چین با سرعت بسیار زیادی در حال رقابت با آمریکا برای ایجاد نظم جدید جهانی است. برای این هدف چین یک ابتکار اقتصادی به نام<< یک کمربند یک جاده>> را برای توسعه اقتصادی خود در سطح جهانی دنبال می‌کند.

دولت چین تا کنون برای این پروژه سیصد میلیارد دلار هزینه کرده است؛ طبق برنامه ریزی آن ها قصد دارند طی ده سال آینده بیش از یک تریلیون دلار برای این ابر پروژه هزینه کنند.بخشی از این پول قرار است صرف سرمایه گذاری در کشورهای آفریقایی توسعه نیافته و جهان سوم بشود. بسیاری از کشورها نگاه مثبتی به پول چین نشان داده‌اند و فکر می‌کنند که این وام‌ها تقریباً رایگان هستند؛ اما در واقع این وام‌ها از نظر اقتصادی برای کشورهای دریافت کننده بسیار پرهزینه بوده اند. این وام ها آن ها را به شدت از لحاظ اقتصادی به پکن وابسته میکند.چین در صورت ناتوانی دولت ها در بازپراخت وام اهرم فشاری علیه آن ها پیدا میکند.با استفاده ازاین اهرم فشار چین سیاست های مورد نظر خود را در آن دولت به اجرا میگذارد.همچنین میتواند امتیازات سیاسی و اقتصادی متعددی از دولت ناتوان در بازپرداخت وام اخذ کند. (Hasan Hamze/2021)

 

 

قدرت نرم، تضمینی بر حفظ منافع چین در آفریقا

چین به دنبال همکاری های گسترده و بادوام با کشورهای آفریقایی برای گسترش نفوذ و قدرت خود در این قاره و جهان است. در نتیجه نیاز به عاملی دارد که نفوذش را تضمین کند. این عامل همان قدرت نرم است. قدرت نرم شامل شکل دادن به ترجیحات و انتخابات دیگران از طریق جذابیت و جذب است. این عامل نقشی کلیدی در ثبات و دوام نفوذ اقتصادی چین در آفریقا دارد.چین سعی دارد از طریق قدرت نرم مقبولیت مدل سیاسی-اقتصادی خود را در این منطقه از جهان گسترش دهد؛برای نمونه می توان به سرمایه گذاری چین در بخش آموزش کشورهای آفریقایی اشاره کرد.

این سرمایه گذاری قدرت نرم چین را به حدی افزایش داده است که امروزه زبان فرانسه که از قدیم مورد علاقه مردم بود، کم کم دارد جای خود را به زبان چینی میدهد؛این نتیجه حمایت دولت ها از آموزش زبان چینی است.برای نمونه کشور کنیا، یکی از بزرگ‌ترین بازار‌های جهان برای کالا و سرمایه‌های چینی، آموزش این زبان در مدارس دولتی را تشویق می‌کند.

کشورهای اروپایی و آمریکا در حال از دست دادن جایگاه خود در آفریقا هستند. این کشورها به دلیل سال ها سابقه استعمار، خشونت، برده داری و نسل کشی نزد ملل آفریقایی منفور هستند. دولت های آفریقایی نیز که تا پیش از این از روی ترس با آنها رابطه داشتند امروزه با ظهور چین دیگر تمایلی به ادامه فرمانبرداری از آن ها را ندارند.

در طرف مقابل چین به سبب نداشتن سابقه استعمارگری نفوذ و مقبولیتش نزد مردم بیشتر و بیشتر میشود. البته در این میان نباید نقش تبلیغات چینی ها که اقدامات خود را کاملاً خیرخواهانه نشان می‌دهند در اقناع افکار عمومی نادیده گرفت.

با در نظر گرفتن همه موارد باید اذعان داشت که اگرچه آمریکا هنوز با برخورداری از بزرگترین ناوگان نظامی (۲۹ پایگاه نظامی در ۱۵ کشور آفریقایی) یک کنشگر مهم در قاره آفریقا به شمار می رود، اما افزایش گرایشات اقتصادی و سیاسی و حتی فرهنگی کشورهای آفریقایی به سوی چین به ویژه بعد از قدرت گیری بریکس در سطح این قاره، این کنشگری به تدریج جای خود را به چین می دهد، راهبردی که چین آنرا نه صرفا با قدرت سخت، بلکه با قدرت نرم پیش برده و می رود به نتیجه نهایی و کامل خود برساند. (Ali Nasiri/2023)

 

 

نتیجه گیری

نظم جدید جهانی درحال شکل گیری است. در این نظم جدید برخلاف دوره قبل کشورهای آفریقایی هم نقشی مهم و حساس دارند.آفریقا تبدیل به صحنه رقابت قدرت های بزرگ شده است. چین گوی سبقت را از رقبای غربی ربوده است.چین با اقداماتی نظیر اعطای وام های سخاوتمندانه و… سعی در وابسته کردن کشورهای آفریقایی به خود را دارد؛ هرچند تلاش میکند تا این اقدامات را خیرخواهانه جلوه دهد، اما چین به دنبال کنترل و تأثیرگذاری بر تصمیمات سیاسی و اقتصادی آنهاست.

کشورهای آفریقایی باید هوشمندانه عمل کنند. به نظر سیاست موازنه منفی در رقابت قدرت ها برایشان مفید خواهد بود. آنها باید بازیگر مستقلی باشند که به دنبال منافع ملی هستند و به هیچ وجه نباید تبدیل به مهره های بازی قدرت های بزرگ شوند. کشورهای آفریقایی باید با هم متحد شوند و سیاستی واحد را اتخاذ کنند که نه آن ها را در آغوش چین بیاندازد و نه آن ها را وابسته و مستعمره کند.

یادداشتی از سامان فریدونی؛ پژوهشگر اندیشکده دیپلماسی اقتصادی

 

 

منابع

 

  1.  
  2. حسن, ح. (۲۰۲۱). استعمار از نوع چینی. دیپلماسی ایرانی.
  3. نصیری, ع. (۲۰۲۳). چین و توسعه همه جانبه مناسبات با آفریقا. ایرنا.
  4. China and infrastructure in Africa. (2022).
  5. IFNNA. (2022). Expanding trade between China and africa. IFNNA.
  6. Mead, N. V. (2018). new colonialism. The Guardian.
  7. Moumi, A. (2021). china-growing-presence-in-africa-a-new-colonial-area. euronews.
  8. Nantulya, P. (2018). Chinas soft power in Africa. Africa Center.
  9. Nyabiage, J. (2023). China Africa relations. SCMP.
  10. Office of the Historian. (2000). bandung conference. Office of the historian.
  11. Prasetio, H. (2022). chinas debt trab siplomacy. sage journals.
  12. study. (2003). Chinese Economic Reform. com.
  13. World bank. (2023). china economic reform. The World Bank.
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.